فروغ فرخ زاد
تا نیمه های شب به یاد توچمم نخفته است
ای مایه امید من، ای تکیه گاه دوری
هرگز مرنج از آنچه بر شعرم نهفته است
شایدنبوده قدرت آنم که در سکوت
احساس کوچک قلب خود را نهان کنم
بگذار تا ترانه من راز بگشاید
بگذار آنچه را که نهفتم عیان کند
تا بر گذشته می نگرم عشق خویش را
چون آفتاب گمشده می آورم به یاد
منالم از دلی که غرق گشته است
این شعر، غیر رنجش یارم به من چه داد
« قطعه ای از نامه فروغ فرخ زاد به معشوقه اش »